ساخت چند فيلم عامهپسند و بفروش، اين كارگردان را در ردهبندي كارگردان گيشهشناس به سينماگران معرفي كرده است. فيلم «گشت ارشاد» بدون شك، چهره اين كارگردان را بهعنوان فيلمساز جسور و شجاع به مخاطب معرفي كرده است. آثار او كم و بيش در رسانهها مورد توجه قرار گرفته است، اما اين فوكوس رسانهاي، بيشتر مرهون همان وفاداري به فيلمسازي با مدل خط قرمز است كه معادل سينمايي ندارد و مختص به خود اين فيلمساز است. «ژن خوك» تازهترين اثر بلند مدل ابداعي سهيلي است كه كارگردان در آن تلاش بسيار داشته تا نيش و كنايههاي عاميانه روز را با رنگ لعاب بيشتر به مخاطب امروز ارائه دهد.
آشنايي با مصائب و خوشبختيهاي امروزي چكيده «ژن خوك» است. تلاش كارگردان در فيلمنامه برپايه حفظ يكپارچگي درام و توازن آن با موقعيتهاي كمدي است. استفاده از ترانه تند و صريح محسن چاوشي در موسيقي اين فيلم هم قرار شده وحدت اين دوگانگي را امتداد بخشد. حال اينكه ابزار انتقال اين مفاهيم در تازهترين اثر سينمايي سهيلي چقدر بجا، استاندارد و درست از آب درآمده محل بحث و مناقشه است.
«عماد گربه» و «رضا كيشميش» كه به ترتيب سينا مهراد فرزند (سعيد سهيلي) و هادي حجازيفر نقشهاي آن را ايفا كردهاند، با انگيزههاي متفاوت از زندان فرار ميكنند. رشته اتصالي اين دو كاراكتر با يكديگر، در احضار آنها توسط يك آقازاده است. مأموريتي از طرف كاراكتر ژن خوب داستان، به دو شخصيت واگذار ميشود كه نقش دو شخصيت اصلي داستان در پيگيري آن متفاوت است. در اين ميان، نازنين بياتي نقش نامزد «عماد گربه» را اجرا ميكند.
سهيلي در حالي نقشهاي محوري داستان «ژن خوك» را به سينا مهراد و صبا سهيلي واگذار كرده كه ريسك بسيار بزرگي براي او بهحساب ميآيد. فرزندانِ كارگردان تمام تلاش خود را به كار گرفتهاند كه امتياز بازيگري خوبي از مخاطب و رسانهها بگيرند، اما چندان هم نمره خوبي دريافت نميكنند. تجربه سينا مهراد در زمينه بازيگري كمك شاياني به اين بازيگر كرده كه خودش را در نقش ملتهب فيلم ابوي محك بزند، اما خبري از بازي درخشان و چشمنواز نيست. هادي حجازيفر نقش پارتنر «عماد گربه» اگر چه در سينما مستعد و جاهطلب است، اما خارقالعاده ظاهر نشده و تنها مهندسي حساب شدهاي را با پسر سهيلي به نمايش ميگذارد.
يكي از ضعفهاي «ژن خوك» خام بودن فعل و انفعالات كاراكترهاست. حجازيفر فاصله زيادي با دوران درخشش خود در سينما گرفته است. جنس بازي حجازيفر در فيلمهاي مهدويان همواره استخواندار و اصالتدار بوده است، ولي «ژن خوك» بدون اغراق در كارنامه كاري حجازيفر جايگاه خاصي ندارد. ضعف فيلمنامه و سردرگمي كاراكترها باعث شده اهميت و علت حضور نازنين بياتي درك نشود. ساختمان فيلمنامه «ژن خوك» دچار چندپارگي و آشفتگي اساسي است.
ارادت فيلمساز به جمشيد هاشمپور زبانزد تمام سينماگران است. اما استفاده بيكاركرد از نماد سينماي اكشن كشورمان انگار تنها به دليل همان علاقه سهيلي به اين بازيگر مربوط ميشود كه عنان كار را از دست فيلمساز خارج كرده است.
اگر چه واژه «ژن خوب» متعلق به جامعه امروز است و فيلمساز هم در پي مذمت و نكوهش آن تلاش وافري كرده است، اما ابزاري براي محكوميت ژن خوبسالاري در دست ندارد. برخورد با «ژن خوب» در شرايطي كه جامعه دچار شكاف عظيم اقتصادي است نيازمند خميرمايه محكمتري است. موقعيتهاي آبكي، استفاده نادرست از واژههاي كوچه و خياباني يا اينترنتي و... فيلمساز را هم كلافه كرده و تماشاگر «ژن خوب» واقعي مشاهده نميكند، متعاقباً از پيوند و ارتباط با مخاطب هم خبري نيست. نگاه دمدستي به ژنهاي خوب و قهرمانان خياباني مخاطب را هم از ديدن اين ميزان حفره سناريو راضي از سالن سينما بيرون نميكند. نبود منطق در داستان ضربه فراواني به فيلمنامه وارد كرده است و «ژن خوك» را تبديل به يك بحث سياسي اجتماعي روز كرده است.
«ژن خوك» فيلم بهتري ميشد اگر شناخت فيلمساز از «ژن خوك» عميقتر و موشكافانهتر بود. نكته مثبت «ژن خوك» چند صحنه دراماتيك اكشن است كه مخاطب را متحير ميكند، اما كارگردان درگير شعارهاي خياباني شده است كه تند و بيپرده هستند. امتياز فيلم اگرچه در بخش فيلمنامه ضعيف و مردود است، اما لوكيشنهاي خياباني دلربا و موسيقي شنيدني بخشي از ضعفهاي فيلمنامه را پوشانده است و «ژن خوك» را تبديل به يك فيلم كاملاً معمولي در سينما كرده است.
*روزنامهنگار و منتقد
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۲
تهران-ايرناپلاس-سعيد سهيلي از جمله فيلمسازاني در سينماي تكرارِ مكررات اين آب و خاك است كه مدل جديد فيلمسازي در سينما بهعنوان مدل فيلمسازي با خط قرمز متولد كرده كه چهار فيلم آخر وي گواه بر اين گزاره است.