محمد درويش كنشگر و فعال محيطزيست است كه بهدنبال معرفي درك و شناخت مشتركي از اهميت محيطزيست بين اقشار مختلف جامعه است.
به اعتقادي وي اگر بتوانيم بهگونهاي دغدغهها و گلايههاي محيط زيستي را براي مردم شرح دهيم كه احساس كنند اگر براي حفظ محيطزيست تلاش كنند براي ارتقاي رفاه و سلامتي خودشان تلاش كردهاند، آن زمان در حفظ محيطزيست موفق خواهيم بود.
بخش دوم گفتوگوي وي با ايرناپلاس را در ادامه ميخوانيد.
ايرناپلاس: سالهاي سال محيط زيست بهعنوان مقولهاي فانتزي شناخته ميشد و خيلي جدي گرفته نميشد. تا اينكه آهستهآهسته مشكلات محيط زيستي، آگاهي تشكلهاي مردمنهاد و فعالان محيط زيست مردم را متوجه خطر كرد، و مردم اگرچه دير ولي به هر حال متوجه خطر شدند. با اين وجود، همزماني كه مردم متوجه تخريب محيط زيست شدند سياستمدارها هم آنها را در رأس شعارها قرار دادند، خيلي از افرادي كه براي نمايندگي مجلس و حتي رياست جمهوري كانديدا شدند، سعي ميكردند شعارهاي محيط زيستي را در اولويت قرار دهند و قولهايي دادند ولي وقتي عملاً وارد عرصه شدند، خوشبينانهاش اين است كه نشد، موانع مالي، عوامل توسعه و... موجب شد كه اين اتفاق بيفتد. آيا وقت آن نرسيده آنهايي كه خودشان حرف براي محيط زيست دارند پا به عرصه بگذارند؟ چون نمونه اين همراهي محيطزيستيها در سياست را در دنيا داريم، مثل حزب سبز در آلمان كه به محيط زيست تعصب دارند. آيا وقت آن نرسيده آنهايي كه درد محيط زيست دارند را در بازيهاي قدرت سهيم كنيم و به آنها هم نقش دهيم؟
درويش: نهتنها زمان آن فرا رسيده، كه زمان آن به تأخير هم افتاده است. واقعيت ماجرا اين است كه هنوز در ذهن برخي از دولتمردان و مديران ارشد، پروژه نانوشتهاي با نام محيط زيستهراسي نقش بسته است. فكر ميكنند محيطزيستيها اگر قدرت بگيرند جلوي توسعه، ساختن پل، استقرار كارخانه، فعاليتهاي مدني، توسعه كشاورزي و... را ميگيرند، پس بنابراين براي اينكه محيطزيستيهاي موي دماغمان نشوند، بايد تا جايي كه امكان دارد اجازه فعاليت به آنها ندهيم.
يادمان نميرود كه در دوره آقاي احمدينژاد، ايشان چندين بار اعلام كردند كه محيط زيست نبايد سد راه توسعه شود، يا اينكه استاندارهايي داشتيم كه ميگفتند وجود چند تا گورخر سبب شده تا مردم در نيريز با مشكل اشتغال مواجه شوند، در ايلام، بارها مديركل محيط زيست را تحت فشار قرار دادند كه چرا براي حفظ چند بلوط اجازه نميدهيد كه توسعه اتفاق افتد؟ تمام اين نشانهها كه زياد هم هست و حتي در همين دولت آقاي روحاني هم اتفاق افتاده و مربوط به يك جناح و دولت خاص نيست، نشاندهنده اين است كه ترسي از اعمال قوانين محيط زيستي وجود دارد.
وقتي كه مسئله تصويب قانون مبارزه با آلودگي محيط زيست در مجلس قبل مطرح بود، يكي از نمايندگان پشت تريبون رفت و به صراحت گفت: «اي نمايندگان اگر اين قانون تصويب شود به معني تعطيلي همه صنايع كشور است، به معني تعطيلي بخش صنعت و مسكن كشور است.» اين تصور، واقعاً تصور خطرناكي است و سبب شده كه رهبران ارشد كشور هرگز اين شجاعت، درايت و ريسك را نپذيرند تا به محيطزيستيهاي واقعي اجازه حضور در ساختار قدرت را بدهند.
**وقت آن رسيده محيط زيستيها وزن سياسي پيدا كنند
شايد راهش اين باشد كه محيطزيستيهاي واقعي به بدنه اجتماعي راه پيدا كنند، بتوانند حرفشان را از طريق مردم بزنند، مردم به آنها باور پيدا كنند، ايمان بياورند و آنها را در شمار داوطلبان ورود به صحن بهارستان و ساختمانهاي شوراي شهر ياري بكنند. وقت آن رسيده محيطزيستيها در ساختار شكلگيري قانون و پارلمانها وزن سياسي پيدا كنند و به اين ترتيب خودشان را به ساختار قدرت در كشور تحميل كنند.
تاكنون حقيقت ماجرا اين بوده كه با وجود همه تلخيها، محيطزيست را حياط خلوت دولتها ديديم، بسته به اينكه رئيس دولت چه ميزان دغدغه محيط زيستي داشته باشد، يك مقدار اين حياط خلوت اجازه به كنشگري محيط زيست داده يا برعكس. اما واقعيت ماجرا اين است كه تا موقعي كه تمامي جامعه ايران برخوردار از سواد محيط زيستي نباشند، نميتوانيم انتظار معجزه داشته باشيم.
ايرناپلاس: بهدليل ارتباطي كه با تشكلهاي مردمنهاد داريد، از حال و هواي محيط زيست كشور ما بيشتر با خبر هستيد، از نظر آقاي درويش حال محيط زيست ما چطور است؟
درويش: متأسفانه حال محيط زيست ما خوب نيست. اصولاً در كشورهايي كه مردم غم نان دارند، محيط زيست هيچوقت مسئله اصلي مردم نبوده و نخواهد بود. محيط زيست مسأله مردمي است كه به سطحي از رفاه رسيده باشند تا اين مجال را پيدا كنند كه به مسائل اصليتر خود بينديشند كه به حوزه فرهنگ، محيط زيست و حوزههايي از اين قبيل برميگردد.
در تمام دنيا اين تئوري وجود دارد كه اگر ميخواهيد حال محيط زيست يك سرزمين خوب باشد، بايد تلاش كنيم كه بخش كمتري از يك جامعه زير خط فقر قرار گيرد و بعد از آن، آنها به اين صرافت ميافتند كه به محيط زيست بهعنوان يك مسئله اصلي زندگيشان فكر كنند. الان از نظر خاك، مطابق خوشبينانهترين آمارهايي كه ارائه ميشود، سالانه دو ميليارد تن از خاكهاي خودمان را از دست ميدهيم كه با توجه به اينكه در كل كره زمين سالانه 24 ميليارد تن خاك از دست ميرود، يعني در كشوري كه يك درصد از خشكيهاي جهان را دارد، يك دوازدهم كل فرسايش خاك جهان اتفاق ميافتد. به نسبت وسعتمان هشت برابر سرعت فرسايش خاكمان بيشتر است كه اين بالاترين نرخ در جهان است.
از نظر آلودگي هوا وضعيت بسيار نگرانكنندهاي داريم. هفته گذشته آقاي پورسيدآقايي، معاون حمل و نقل ترافيك شهرداري تهران گفت: «فقط آلودگي هوا در شهر تهران سالانه 2.6 ميليارد دلار حدود 30 هزار ميليارد تومان به اقتصاد ايران ضربه ميزند.» اگر آلودگي در مشهد، شيراز، تبريز، اصفهان، اراك و بقيه شهرها را اضافه كنيم، اين رقم به مراتب وضعيت بغرنجتري پيدا ميكند.
در حوزه تنوع زيستي، آمارهاي معاونت محيط طبيعي ميگويد كه مجموع كَل، بز، قوچ، ميش، آهو، جبير، مرال، گوزن و شوكا در كشور چيزي در حدود 110 هزار رأس است. در صورتي كه زماني كه اسكندر فيروز كلنگ سازمان حفاظت محيط زيست را در 12 بهمن 1350 بر زمين زد، برآوردها ميگفت حدود 1.3 ميليون تعداد اين وحوش است. يعني چيزي حدود 0.9 از اندوختههاي جانوري خودمان را در كمتر از نيمقرن از دست دادهايم.
**تالابهاي ارزشمند ما در معرض نابودي است
در حوزه آب كه اظهر من الشمس است كه ما چقدر وضعيت بغرنجي داريم. تقريباً تمام تالابهاي ارزشمند ثبت شده ما در كنوانسيون رامسر يا خشك شده است يا به فهرست مونترو رفته است. چيزي الان از بختگان، تشك، كمجان، ارژن، پريشان، كافدر در استان فارس نمانده است، گاوخوني نابود شده است، گميشان بيش از 1.5 كيلومتر عقبنشيني كرده است، عمق متوسط انزلي از 14 متر به كمتر از 0.4 متر كاهش پيدا كرده است، در پاياب اترك از آلماگل، آلاگل و آجيگل چيزي نمانده است، اگر پساب كشت و صنعت نيشكر نبود، چيزي از «شادگان» باقي نمانده بود، همچنين «هورالعظيم» وضعيت اسفباري دارد، «حله» وضعيت قابل قبولي ندارد و همه نشان دهنده اين است كه اندوختههاي آبي ما در بدترين وضعيت ممكن است.
ميزان نشست زمين در كشور ما الان در طول 18 سالي كه از قرن بيستويكم ميگذرد دو بار ركورد كره زمين را شكسته است. يعني تا قبل از قرن بيستم بيشترين ميزان نشست زمين متعلق به مكزيكوسيتي با 32 سانتيمتر در سال بود، اما الان در تهران در سال 2010 به 36 سانتيمتر در سال رسيد و سال 2015 اعلام شد كه اين رقم به 54 سانتيمتر در فاصله بين دشت فسا و جهرم افزايش پيدا كرده است. 54 سانتيمتر يعني 140 برابر چيزي كه به آن در اتحاديه اروپا شرايط بحراني ميگوييم.
اما همه اينها كه هر كدام در جاي خود بسيار خطرناك است و نشان دهنده افت كارايي سرزمين در كشور است در مقايسه با يك مؤلفه پنجمي قابل صرفنظر كردن است و مؤلف پنجم اين است كه چند درصد موضوعاتي كه در صحن بهارستان، در رسانهها، در گفتوگو و ديالوگهايي كه در سطح خانوادهها و مردم مطرح ميشود، به اين فجايعي كه مطرح كردم برميگردد؟ چرا تا اين حد مردم و مسئولان به بحرانهاي محيط زيستي بيتفاوت هستند؟
اگر بخواهيم اميدوار باشيم كه جامعه اين مشكلات را حل كند، شرط نخست اين است كه اول نسبت به اين مسائل حساس باشد، دستكم به اندازه قيمت ارز و دلار نسبت به نوسان سطح آب درياچه اروميه و كارون هم حساس باشد، اما اين حساسيت را نميبينيم.
ايرناپلاس: اگر بخواهيم توان مردم را براي حفاظت محيط زيست در اختيار بگيريم، از چه مدل مشاركتي بايد استفاده كنيم؟ آيا در ايران بايد از مدل خاصي استفاده كنيم كه در ديگر نقاط دنيا استفاده نميشود؟ بهعنوان كسي كه در اين حوزه دانش داريد مدلي كه بيشترين كارايي را دارد و ميتوانيم از آن استفاده كنيم را معرفي كنيد.
درويش: بهترين مدلي كه در ايران جواب داده است، اين است كه بتواني به نحوي دغدغهها و گلايههاي محيط زيستي را براي مردم شرح دهيم كه مردم احساس كنند اگر تلاش كنند براي حفظ محيطزيست، براي ارتقاي رفاه و سلامتي خودشان، به شكل ملموس تلاش كردند.
براي نمونه به آنچه در منطقه بلوچستان اتفاق افتاد اشاره ميكنم. «داز» يك گونه گياهي در سيستان است كه به آن نخل ايراني يا نخل پاكوتاه يا نخل وحشي هم ميگويند. دازبافها هم به مردمان محلي گفته ميشود كه از دازها علاوه بر اينكه از ميوه آن بهره ميبرند، 33 نوع محصول نيز از آن توليد ميكنند. از برگ آن انواع و اقسام گليمها، فرشها، زيلوها، سبدها، ظرفها و كفش توليد ميكنند و اقتصادشان با اين داز ميچرخد.
**ماجراي دازبافها و خرس سياه بلوچي
زماني دازبافها بهشدت با خرس سياه بلوچي متعارض بودند و آنها را ميزدند، ميكشتند، يا شكارچي استخدام ميكردند كه اين خرس را بكشد. چون اين خرس سياه ميآمدند و ميوه اين دازها را ميخوردند و تا اينكه گروهي از انجياوها از دوستان ما رفتند در منطقه با آنها صحبت كردند گفتند كه درست است كه اين خرس سياه بلوچي از ميوه درخت شما ميخورد، اما آنزيمي در معده اين خرس است كه اگر آن آنزيم ترشح نشود، به هيچ عنوان هسته داز كه پوسته سختي دارد، آمادگي جوانه زدن و افتادن در خاك را پيدا نميكند. اين خرس آن را ميخورد، در قلمرو گستردهاي كه حركت ميكند، وقتي كه فضولاتش خارج ميشود، امكان زادآوري طبيعي اين داز فراهم ميشود.
يعني اينكه اگر ميخواهيد حال جيبتان خوب باشد بايد كمك كنيد كه حال خرس سياه بلوچي هم خوب باشد. وضعيت به نحوي تغيير كرد كه مردم خودشان ميرفتند و بقايايي از اين دازها را در طبيعت رها ميكردند كه خرسها بيايند و آنها را بخورند. چون به اين باور رسيدند كه اگر حال خرس سياه بلوچي خوب باشد، يعني حال جيبشان بهتر خواهد بود.
**الگوهايي براي حفظ محيطزيست توسط جوامع محلي
مثل همين ماجرا كه در تالاب كانيبرازان، تالابهاي اقماري نقده يا تالاب گندمان در چهارمحال و بختياري اتفاق افتاده است. مردم گفتند اگر ميخواهند سرنوشت تلخ درياچه اروميه تكرار نشود ما بايد بخشي از حقآبه خودمان را در اختيار تالاب قرار دهيم، تالاب آبدار شود، چشمههاي توليد گرد و خاك ايجاد نشود و حاصلخيزي كم نشود، در عين حال حاصلخيزي باعث ميشود پرندهها بيايند، پرندهها در منطقه كود ميپاشند، حاصلخيزي را بالا ميبرند، آفت كم ميشود، گردشگر وارد ميشود، بومگردي راه ميافتد، محصولات جانبيشان فروش ميرود و حالا مردم در كانيبرازان ميگويند تالاب خون رگهاي ماست.
در منطقه پشندگان در مرز استانهاي چهارمحال و بختياري، اصفهان و لرستان به همين شكل توانستيم كرفس كوهي را به كمك انجياوهايي كه در منطقه داشتيم حفظ كنيم، چون براي مردم محلي انگيزهاي ايجاد كرديم كه اگر اين كرفس كوهي را حفظ كنيد هم براي خودتان درآمد پايدار حفظ كرديد و هم از فرسايش خاك جلوگيري كرديد.
عين همين كار را در منطقه مياندشت در خراسان شمالي انجام داديم، جايي كه بزرگترين تپههاي ماسهاي بود همكاران من در سازمان جنگلها نتوانسته بودند اين تپههاي ماسهاي را مهار كنند، اما وقتي براي بوميان منطقه انگيزه ايجاد كرديم مشكل حل شد. به مردم گفتيم كه دام را از پنج اسفند به بعد در منطقه نياوريد و بگذاريد اين علوفههايي كه تازه سبز شدهاند، به گل بنشينند و شما خردادماه بياييد و هر ميزان كه ميخواهيد علوفه ببريد، در عوض جوانهاي شما را بهعنوان يوزبان در سازمان محيط زيست استخدام ميكنيم. همين مسئله سبب شد وقتي مديران ارشد سازمان جنگلها را به منطقه برديم، از آنچه ديدند تعجب كردند.
همين تجربه مثبت را در حسينآباد سربيشه داشتيم، در روستاي گلسفيد كه جد اندر جد مردم بلوطها را به زغال تبديل ميكردند، با معرفي صنايعدستي مثل عروسكسازي و توليد درآمد براي آنها، به سمت تبديل بلوط به زغال نرفتند.
**براي حفظ محيط زيست بايد براي مردم انگيزههاي مادي ايجاد كرد
پس الگوي خوبي كه ميتواند به افزايش مشاركتهاي كمك كند اين است كه ما براي مردم انگيزههاي مادي ايجاد كنيم و اين دانش را بهوسيله آدمهايي كه آنها بهشان اعتماد دارند، منتقل كنيم. اما در عين حال در جوامع شهرنشين، در جوامع نسبتاً توسعهيافته فقط آن هم نياز نيست.
اگر اين مردم روي نيمكتهايي درس خوانده باشند كه محيط زيست در شمار فضيلتهاي غيرقابل معامله زندگيشان باشد، آن وقت ميتوان براي آنها شرح داد كه اگر از خودروي شخصي استفاده نكنيد، اگر لحظاتي بهجاي فشار دادن پا بر پدال گاز، آن را بر پدال دوچرخه فشار دهيد آن وقت ميتوانيد كاري كنيد كه در هر روز 365 نفر اكسيژن در اختيارشان باشد، چون هر روزي كه از خودروي شخصيتان استفاده نكنيد يعني اكسيژن 365 نفر را ذخيره كردهايد و ميتوانيد كاري كنيد كه مردم و هموطنانتان در مصيبتي مثل سرطان، ديابت، كبد چرب، ناراحتيهاي ريوي و فشارخون كمتر گرفتار شوند.
آن وقت ميتوان كاري كرد كه مردم وقت كمتري در ترافيك هدر دهند. به همين خاطر است كه پويشي مثل سهشنبههاي بدون خودرو ميتواند در سطح 215 شهر ايران گسترش پيدا كند، بيش از 900 كيلومتر مسير ايمن دوچرخهسواري ساخته شود و كار بهجايي برسد كه بسياري از شهرداران در شهرهاي مختلف ايران پيشقدم شوند و اين پويش را بهعنوان يكي از امتيازهاي مديريت خودشان معرفي كنند.
**اداره كل اخبار چندرسانه اي **ايرناپلاس**
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردین ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۵
تهران- ايرناپلاس- يك كنشگر محيط زيستي معتقد است برخي از دولتمردان و مديران، ترس ناشناختهاي از محيط زيست دارند و محيط زيستيها را اصطلاحاً موي دماغ ميدانند و فكر ميكنند اگر آنها قدرت بگيرند، جلوي توسعه را خواهند گرفت.