به گزارش ایرنا به نقل از همشهری چهارشنبه ۲۵ فروردین ماه جاری، دیدار صمیمی آیت الله ابراهیم رئیسی با اهالی هنر در هوایی بهاری با حاشیههایی همراه بود، هنرمندان با بیان دغدغهها و مشکلات حوزههای کاری خود و نیز بخشی از مسائل و مشکلات جامعه هنری به گفت و گو و درد دل پرداختند.
تهران؛ خیابان پاستور؛ نهاد ریاست جمهوری، ۲۵ فروردین ماه ۱۴٠١؛ ساعت ۵ عصر
جلوی گیت ورود چند لباس شخصی با کاور سبزرنگ ایستاده اند تا میهمان های امروز را تحویل بگیرند و با عزت و احترام آنها را از حفاظت عبور دهند. انصافا برخورد برادران حفاظت هم خوب است.
چند قدم جلوتر تابلویی سفیدرنگ و قدیمی نوشته «محل تحویل امانات». حُکما باید موبایل و ریموت و هرچه داری تحویل اینجا بدهی. داخل میشوم. چهره ای آشنا میبینم. پیرمرد، همان کت و شلوار ارکستر سمفونیکش رو پوشیده و با کراواتی قرمز ست کرده. سرباز پشت میز اسمش را متوجه نمی شود.
_ یه بار دیگه تکرار کنید!؟
_لوییس چکناوارایان
_چی؟
_چِک... ناواریان...
_سرباز شنیده نشنیده جدول اسامی را سیاه میکند و بعد استاد را بدرقه میکند.
بیرون می آیم. یک یک هنرمندان با اتوموبیل های بعضا مدل بالا و خارجی به تک نفره یا با همراه، از گیت های حفاظت فیزیکی رد می شوند و این خودش روزنه امید بخشی است که بنا، بنای تحویل گرفتن و تکریم است... ت.
وارد همان حیاط معروف که همیشه خبرنگاران را میکروفون به دست به دنبال وزرا میدیدم، شدم. همان ساختمان سفیدی که چند رئیس جمهور را درخود دیده و هرهفته وزرا بعد از جلسه هیات دولت از پله هایش پایین می آیند. درختان حرص شده با باغچه های پر از گل های رنگارنگ بهاری.
جلوی حیاط صندلی ها را هلالی شکل ردیف کرده اند و آن وسط فواره حوض تنها عنصری است که بدون هیاهو آب را به آسمان میفرستد و صدای آب را با صدای طوطی های پاستور و البته کلاغ های تهران قاطی میکند.
قرار بود دیدار رئیس جمهور با هنرمندان هفته پیش همین موقع برگزار شود ولی به اعیان ثابته گفته شد که چون خاک و غبار، تهران را درنوردید امکان برگزاری مراسم در فضای باز هم لامقدور شد.
هوای اردیبهشتی فروردین تهران دست انداخته بر گردن عقربه های ساعت و دارد سریع به پایین میکشنادشان ... ساعت ۵ونیم شده.
چند نفری آمده اند و درهمان ردیف جلو نشسته اند. جهانگیر الماسی و انسیه شاه حسینی جزو اولین ها هستند.
یوسف سلامی هم نیامده میکروفونش را روشن کرده و عرض حیاط را میرود و میآید تا همه حاضران که آمده اند را از جلوی دوربینش بگذراند و مصاحبه هایش را بگیرد.
گفته اند همه ساعت ۵ونیم در پاستور باشند. آفتاب بی رمق عصرگاهی، خودش رو به زور از قامت بلند درختان بلوط کهنسال پاستور، بالا میکشد و رد عبورش روی دیوار سفید نهاد ریاست جمهوری، جا میاندازد و گله به گله، کف حیاط و روی شمشادهای حیاط و گهگاه، کت و شلوار مهمان ها را نقاشی می کند.
هنرمندان شناخته شده و ناشناخته یک یکی و دوتا دوتا می آیند و صندلی هارا پر میکنند. چهره های آشنا زیادند و معلوم است در انتخاب مهمان ها سعی بر تکثر و تنوع بوده است اما همین ابتدا می شود چند ایراد به طیف مهمان ها گرفت. هنرمندان کمتر شناخته شده جبهه فرهنگی انقلاب از نویسنده و شاعر بگیر تا کاریکاتوریست و طراحانی که سال ها در همین هفته هنر انقلاب جزو هنرمندان برگزیده بوده اند دیده نمی شوند.
شاید به خاطر ماه مبارک و محدودیت ظرفیت بوده که هرچقدر سرمی گردانی از هنرمندان غیرتهرانی خبری نیست و هنرمندان رادیو تلویزیون هم جایی میان دعوت شدگان ندارند و یا سهمشان از صندلی ها خیلی کم است.
از آمدن وزیر فرهنگ و ارشاد و نشستنش در ردیف روبه روی صندلی ها می شود فهمید که شروع مراسم نزدیک است.
اسماعیل آذر ناغافل پشت تریبون کناری می رود از هنرمندانی که مشغول سینه سبک کردن با هم قطاران خود هستند میخواهد به روی صندلی ها بنشینند و نظم را حفظ کنند.
از پشت چند نفری از تیم حفاظت "سید اومد"، "سید اومد" گویان به سمت ورودی حیاط می دوند. حس خوبی دارد که به رئیس جمهورشان سید می گویند و در سراب عبارات متملقانه گیر نمیکنند.
ساعت ۱۸:٠۴ رئیسی می آید و با همان استایل بالا گرفتن دست و راست و حالت تواضع معروفش با فاصله سعی میکند گذرا با هنرمندان خوش و بش کند.
قاری چند دقیقه ای چشم دل هنرمندان حاضر را با آیات الهی به آیینه آسمان می دوزد. بعدش اسماعیل آذر می آید و با یک مُلمع(شعر عربی و فارسی) پیچیده و سخت، یک راست زلف همه را گره می زند به ادبیات کلاسیک قرن هفت و هشت. دعوت میکند از اولین هنرمند که بیاید و در عرض زمانی ۵ دقیقه حرفش را به گوش رئیس جمهور و وزیر برساند.
حمیدرضا نوربخش چراغ اول را روشن میکند. از گلایه هایش می گوید. از بلاتکلیفی موسیقی در جغرافیای پهناور ایران. از اینکه معلوم نیست کجا موسیقی خوب است و کجا بد... د.
نوربخش که صحبت میکند دارند آرام آرام صندلی های حاضر در حیاط را اضافه میکنند تا مهمان های تازه وارد سرپا نیایند.
صحبت های نوربخش با درخواست توجه به موسیقی اقوام پرونده اش بسته می شود.
منوچهر شاهسواری نفر دوم قرعه سخنرانان ۵ دقیقه ای است که قرار است از صنف تهیه کنندگان سینما صحبت کند. حرف هایش کلی است اما راهبردی. از غلط های موجب انسداد هنر میگوید و فرصت ها و تهدیدهای حاضر در سینمای کشور را یادآوری میکند. در همین اثنا از پشت مسعود ده نمکی و محمدرضا شریفی نیا با تاخیر وارد حیاط می شوند.
شاهسواری صحبتش که تمام می شود، منوچهر آذر عنان میکروفن و تریبون را به دست میگیرد و هنرمندانه صحبت های ارائه شده را به زبان سعدی ترجمه میکند.
جواد شمقدری نفر سوم است. مستقیم میرود سروقت یقه دولت قبل و از سنگلاخ های به وجود آمده در هنر توسط دولت قبل شکایت میکند. خواستار برخورد با بانیان و تفکر دولت اعتدال است. تا میگوید : "سینما، هنر برتر است" چند نفری از خواننده ها به یکدیگر نگاه میکنند و گویی که به تریج قبای هنر موسیقی برخورده باشد، سری تکان میدهند.
شاهین فرهت که رئیس بخش موسیقی فرهنگستان هنر است به عنوان فرد چهارم پشت تریبون می رود. برای هنر موسیقی سنگ تمام میگذارد و به رقابت ضمنی میان فضیلت هنرهای هفتگانه ادامه میدهد. از قدمت و برتر بودن موسیقی نسبت به سایر هنرها می گوید و همزمان وقتی اسم چایکوفسکی و باخ و شوبرد و بتهوون را که می آورد، چند نفر پشت صندلی حضار شروع به پهن کردن فرش های تازه از خشکشویی آمده، در صحن حیاط میکنند.
صحبت های فرهت با تقاضایی برای رسیدگی به ارکستر سمفونیک ملی به پایان می رسد و منوچهر آذر می آید از ریشه شناسی و تبار کلمه «مطرب» در تاریخ ادبیات چیزکی میگوید.
امیر دژاکام که از نفس نفس زدنش معلوم است خودش را با سرعت به جلسه رسانده پرچم تئاتر را تا می تواند بالا میبرد و بعد صاف و صریح از دولت انتقاد میکند که چرا به داد تئاتر نمی رسد. از سه نکته مدنظرش یک نکته را گفته نگفته کاغذ وقتت تمام است را به دستش میدهند و با جمله کنایه آمیز "چهل سال و ۵ دقیقه! " تریبون را به منوچهر آذر می دهد درمیان رقابت برتر بودن هنرهای هفت گانه، کم نیاورد و ادبیات را «مخزن» همه هنرها بنامد.
مسعود ده نمکی ششمین سخنران است. از عدالت میگوید و نیشتری به انتصابات هیات امنای موسسه سینمای فارابی میزند و بعد از آنکه سیلی آبداری به پدیده جوانگرایی و پخمه گرایی در سینما میزند، مَرکب کلامش را از ورطه انتقاد پایین میآورد و به سمت پیشنهادات سازنده هی میکند. ساخت مکان های هنری مثل سالن سینما و تئاتر برای ۴ میلیون مسکن ملی را پیشنهاد میکند و میرود.
انسیه شاه حسینی با همان اورکت کلاه دار سبزرنگ همیشگی پشت تریبون می آید. با "سلام بر صابرین" نطقش تقریر می شود و از صبر ۸ ساله اش می گوید و تا می تواند از سیاست های فرهنگی دولت کنونی تعریف و از دولت قبل شکایت میکند. در آخر هم نهیب دژاکام را پیرامون ضعف مدیریتی در هنر تئاتر، حق می داند و تا میتواند تئاتر اشرافی را به توپخانه می بندد.
آسمان کم کم دارد سفیدی روزش را به خاکستری غروب تحویل میدهد که منوچهر آذر از آخرین مهمان دعوت میکند تا پشت تریبون بیاستد. سیدضیا هاشمی می آید و از رئیس جمهور می خواهد جلوی ساترا (که به تعبیرش) هیچ قانونی ندارد را گرفته و مساله نظارت بر شبکه نمایش خانگی را از صداوسیما به وزارت ارشاد برگرداند. در آخر هم با ابر متراکم کلمات، محمد خزاعی را در تور محبت خودش گرفتار میکند.
علی رغم اعلام قبلی که قرار بود دیگر هنرمندی صحبت نکند منوچهر آذر با یک تردستی ادیبانه مرتضی شعبانی را دعوت میکند که در روزهای شهادت مرتضی آوینی تقدیر این شکل رقم بخورد که هم قطار قدیمی و هم اسم آوینی هم به عنوان نماینده هنرمندان مستند ساز مجالی برای صحبت داشته باشد.
آخرین نفری هم که اتفاقا او هم قرار بر صحبت نداشت، جواد بختیاری بود. از تبار هنرهای تجسمی و میکل آنژ. بختیاری پشت تریبون ایستاد و در کلامش از گوهر ارزشمند خط نستعلیق ایرانی، چند خوشه چید؛ با کلماتی از دل برآمده و بافته ز جان... ن.
ساعت حوالی ١٩:٢٠ شده که وزیر فرهنگ کوتاه و مختصر خیر مقدمی نثار حضار میکند و زمان صحبتش را به رئیس جمهور می سپارد.
میکروفون را که جلوی رئیسی میگذارند، بی هیچ مقدمه ای می گوید:
_کسی دیگه صحبت نداره!؟ چون من اومدم امروز اینجا که فقط صحبت های شمارو بشنوم... م.
بعد از چند ثانیه که جز صدای طوطی هایی که میخواهند دم غروبی به لانه های درختی شان برگردند، سکوت همه جا را فراگرفته و همه بهم نگاه میکنند به ناگاه از وسط جمعیت سیدجواد هاشمی که با پیراهن صورتی اش به راحتی قابل تشخیص است دستش را بالا میآورد و میگوید من حرف دارم! بعد پیشنهاد میدهد تا بعد از ایراد سخن رئیس جمهور حرفش را بگوید.
رئیسی میپذیرد و حالا بسم الله را میگوید. سخنانش را از اکسیر ماه مبارک شروع میکند و فضائل روزه داری. سپس ظرفیت هنر و جایگاه هنرمندان را بازگو میکند. حرف هایش که از فرود آوایی به فراز میرسد همزمان طوطی ها، دسته دسته جیغ کشان از بالای سر همه حاضران عبور میکنند و افسار توجه هنرمندان به سمت خود میکشانند. سرها بالا می رود و مهدی یغمایی به گرشا رضایی در گوشی چیزی میگوید. رئیس جمهور که گویی با پدیده عجیبی مواجه نشده با طمانینه کلامش را ادامه میدهد تا آنکه صدای تواشیح اسما الحسنی از بلندگوهای مسجد کناری محوطه حیاط به آرامی شنیده می شود. صدای اذان عطر اجابت خدا را در محوطه پاستور پر میکند و رئیسی هم تاروپود والسلام صحبت هایش را با الله اکبر اذان گره میزند. اما... سید جواد هاشمی مانده!
ابتدا هاشمی بدون میکروفن حرف میزند تا میکروفن را به دستانش رساندند:
_آقای رئیسی من جزو اون دسته از مردم هستم که به شما رای ندادم. ولی اینجا اومدم با کسی هم قصد دعوا و لجبازی ندارم... م.
هاشمی درخواست میکند که این جلسه و جلسات مشابه ازین به بعد با حضور همه هنرمندان و افرادی باشد که به رئیسی رای داده یا نداده اند. میخواهد مهمان ها و سخنران ها از گزند گزینش های سوگیرانه برای حضور درامان باشند. در آخر از رئیسی میخواهد تا جلساتی با هنرمندانی که بنا به مغضوب شدن و از چشم هواداران افتادن نمیخواهند در این جلسات عمومی شرکت کنند، برگزار کند. این را میگوید و مینشیند.
رئیسی که صحبت هایش را تمام کرده بود مجدد میکروفون را به دهانش نزدیک میکند به آرامی:
_ما از همان ابتدا گفته ایم، رئیس جمهور، رئیس جمهور همه است. چه به ما رای داده باشن چه رای نداده باشند.
این را گفت و بعد از باز کردن مساله ظرفیت محدود و در میان اجتماع بودن دولت، با متانت از سیدجواد هاشمی به خاطر توصیه اش تشکر کرد و برخاست.
هوا تاریک تاریک شده بود و دیگر نه خبری از صدای فواره وسط حیاط بود و نه پرندگان... ن.
مصطفی راغب که این روزها شُهره شهر شده، سریع میکروفون را به دست میگیرد و با خواندن «ربنا» و بعدش اقامه اذان، پنجره ای رو به هزار آوای ناشنیده ملکوتی باز میکند.
رئیسی که محصور چند هنرمند شده و حرکتش به سمت فرش های پهن شده چند متر آنطرف تر به کندی پیش میرود در لابلای صحبت ها، لوئیس چکناواریان را از وسط جمعیت صدا می زند و با "حال شما!؟ "، "احوال شما!؟ " دست دوستی دولت را به گردن پیشکسوت موسیقی ایران می اندازد.
حلقه محافظان و هنرمندانی که هرکدام برای کاری میخواستند به رئیس جمهورشان نزدیک شوند به چند دایره تودرتو بیشتر شده. دقایقی میگذرد که بازهم رئیسی در آن شلوغی با فاصله دور امیر دژاکام را از دور شکار میکند. چندبار صدا میزند تا به پیشش بیاید:
_شما قرار بود سه تا نکته بگید ولی یک نکته رو ایراد فرمودید. با بچه های دفتر هماهنگ کنید تا یک جلسه باهم داشته باشیم و بقیه نکات رو من از شما بشنوم ...
مقصد بعدی حرکت آرام رئیسی در حیاط پاستور تلاش برای رسیدن به جمال شورجه بود که با ویلچر در گوشه ای نشسته. آن وسط شیرپاک خورده ای چند قدم مانده به قرار نماز مغرب یاد فرج الله سلحشور میکند و همه باهم دهنشان را با دسته گل های صلوات خوشبو میکنند.
نماز به اقامت رئیس جمهور سریع خوانده میشود. روزه دارها به سمت سفره های بندگی پهن شده چند متر آنطرف تر میروند.
هر نفر یک پک دارد شامل ۳خرما، ۳ بامیه پنیر، لواش بسته بندی، سبزی، حلیم، آب، چای و نبات... ت.
شام هم قرار است چند دقیقه دیگر برسد. زرشک پلو با مرغ به همراه یک دوغ...
رئیسی جزو آخرین نفراتی است که به سفره می آید.
میرود و گمانم در یک نقطه از قبل پیش بینی نشده می نشیند. از همان پک ها برمیدارد و آرام سبزی را لای نان لواش لقمه میکند. محافظان تاکید دارند تا عکاسان از لحظه خوردن رئیس جمهور شاتی نگیرند.
وزیر فرهنگ و ارشاد می آید و میخواهد کنار رئیس جمهور بنشیند که اکبر زنجانی خودش را جلو میاندازد و حائل بین رئیسی و اسماعیلی می شود.
_آقای ده نمکی، شما دهِ، نمکی... ی.!
صحبت های رئیس جمهور با مسعود ده نمکی که روبرویش نشسته با این مطایبه شروع می شود و بعد جعفر دهقان، مصطفی راغب و جهانگیر الماسی پای سفره به صحبت های رئیس جمهور اضافه می شوند.
افطار که تمام می شود عنایت بخشی، رئیسی را به آغوش میکشد. رئیسی با گفتن چندباره حدیث "وقّروا کِبارکم" مضراب محبتش را با او و بعدش محمدرضا معتمدی همراه میکند.
همه بلند میشوند. ۱دقیقه مانده تا عقربه های ساعت به عدد ٩ برسند که کاروان کرَم شام دوازدهم ماه مبارک رمضان آغوش اشتیاقش را در محفل دیدار هنرمندان با رئیس جمهور برای مقصد نهایی خود باز میکند و جلسه خاتمه میابد.
نظر شما