اگرچه از رسانهای شدن یک پدیده نمیتوان لزوماً افزایش آن را نتیجه گرفت، ولی واقعیت این است که نوعی تحول کیفی در پدیده تنبیه دانشآموزان طی ۳۰ سال گذشته قابل مشاهده است. از همین رو، معتقدم برای تبیین دلایل تنبیه در دهه ۶۰ باید بیشتر از رویکرد روانشناسی بهره برد و برای تحلیل علل تنبیه در دهه ۹۰ باید بیشتر به سراغ جامعهشناسی رفت!
مروری بر تنبیه در دهه ۶۰
دهه ۶۰: برای همه ما این دهه، پیوندی استوار با پدیده تنبیه بدنی داشت. معلمان بهعنوان سوژههای قدرتمند تغییر که توانسته بودند با بسیج دانشآموزان انقلاب ۵۷ را رقم بزنند، اکنون از مرجعیت و احترام فراوانی در جامعه برخوردار بودند. فرهنگ پدرسالاری موجود هم هنوز توسط فردیتهای دانشآموزان با چالش جدی روبهرو نشده بود، بنابراین معلمان میکوشیدند تا در نقش یک هدایتگر دلسوز مسیر آینده را به دانشآموزان نشان دهند. کلاسها اگرچه پرجمعیت بود، ولی انگیزههای درسی هم فراوان بود. تنبیه، جزئی از ضروریات مدارس تلقی میشد؛ آن چنان که حجم و شدت آن کمتر با اعتراض دانشآموزان مواجه میشد. معلمان دانشآموزان را همچون فرزندان خود میدیدند و چه بسا از سر دلسوزی شلاق را بر دستهای آنها مینواختند. به نظرم رویکرد روانشناسی بهخوبی میتواند واقعیتهای آن روز کلاسهای درس ایران از منظر نگاه معلمان به دانشآموزان را تبیین کند.
مروری بری تنبیه در دهه ۹۰
دهه ۹۰: این دهه متفاوت از گذشته است. مرجعیت معلمان به دلیل تنگناهای معیشتی و تکثر منابع معرفتی دچار چالشهای جدی شده است. امید به آینده رنگ باخته و مدیریت کلاسهای پرازدحام و سرشار از دانشآموزان کمانگیزه به بحرانی جدی انجامیده است. همین امر موجب شده زمام کلاس در برخی اوقات از دستان معلمان خارج و بازگرداندن آن به نظم اولیه مستلزم تنبیه برخی خاطیان باشد. دانشآموزانی که اکنون با بحرانهای متعدد جنسی، هویت و اعتماد در زندگی خود مواجه هستند و در عوض میکوشند تا محیط مدرسه را به فرصتی برای کشتن زمان و خوشبودن تبدیل کنند. از دیگر سو، ورود به عصر فرزندسالاری هم موجب ظهور فردیتها و به چالش کشیده شدن اقتدار معلمان در کلاسها شده است. دانشآموزانی که اکنون برای معلمان غوطهور در انبوه مشکلات روزمره، دیگر نه بهعنوان فرزند، بلکه بهمثابه مزاحمی سمج تلقی میشوند. بر همین اساس، معتقدم نگاه جامعهشناختی بهتر میتواند چنین وضعیتی را توضیح دهد.
نکته پایانی اینکه، برخی جامعهشناسان از دانشآموزان امروز با عنوان «نسل آبی» یاد کردهاند که میتواند ترجمان اندوه و سرگشتگی این نوجوانان در کشاکش تحولات امروز ایران باشد. نسلی بیپناه، دیجیتالی شده، بدون فرصت کودکی کردن، درگیر با بحران اعتماد به مراجع ارزشی، بدون آیندهای روشن و کلافه از امر و نهیهای روزمره! روشن است که معلمی کردن برای این نسل بیش از همه مستلزم شناخت عمیق از زمانهای است که در آن به سر میبریم.
اما آموزش و پرورش با گرفتار آمدن در تأمین نیازهای اولیهای مانند کمبود کلاس و معلم، مدارس را به محیطی فرسایشی برای معلمان و دانشآموزان تبدیل کرده است! حال به همه این موارد اضافه کنید؛ والدین دانشآموز خوزستانی هم با چاقو و چماق به معلم فرزند خود حمله و او را روانه بیمارستان کردهاند.